در مجامع ادبی ایران، بندرماهشهر را به عنوان زادگاه دکتر قیصری میشناسند
محمد جعفری قنواتی استاد ادبیات دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای خورنا نوشت: در اخبار خبرگزاری خورنا خواندهام که شورای فرهنگ عمومی بندرماهشهر قصد تغییر نام فرهنگسرایی را دارد که به نام استاد بزرگوار، حافظ شناس برجسته دکتر ابراهیم قیصری است.
از این خبر به شدت متاثر شدم، استاد بزرگوار ما دکتر قیصری نیازی به معرفی آن هم از سوی همچو منی ندارد.
نام بندرماهشهر در مجامع فرهنگی و دانشگاهی ما با نام شریف دکتر قیصری پیوند خورده است؛ در این مجامع بندرماهشهر را به سبب اینکه زادگاه دکتر قیصری است می شناسند و نه به سبب اینکه قطب پتروشیمی است. این موضوعی است که می توانم بیش از ده مصداق تجربی برای آن ذکر کنم.
سالها پیش در همایش شاهنامه شناسی آقای دکتر یاحقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و استاد تمام دانشگاه فردوسی از اینجانب پرسید اهل کجایید؟ وقتی پاسخ دادم بندرماهشهر، با ذوق و شوق گفت: به به همشهری دکتر قیصری هستید.
شبیه این تجربه را دوست و هم ولایتیام آقای سیفالله شهیبزاده نقد میکرد.
میگفت: چند سال پیش در استانبول همسفر زنده یاد استاد دانش پژوه بوده است، استاد از ایشان پرسید اهل کجایید؟ ایشان میگویند از شهر کوچکی در خوزستان که شاید نشناسید و وقتی با اصرار استاد می گوید اهل بندرماهشهر هستم، استاد می فرمایند: چطور نمی شناسم؟ شما همشهری استاد دکتر قیصری هستید.
آقای شهیبزاده میگوید آن زمان شوق و ذوقی وصف ناپذیر سراپایم وجودم را گرفت که بندرماهشهر با نام یک فرهنگی و فرهنگ شناس پیوند خورده است.
برای پیشگیری از طولانی شدن عرایضم از نقل و نمونه های دیگر در میگذارم.
در شرح خبر خورنا خوشبختانه آمده بود که به سبب عدم اجماع اعضای شورا، تصمیمگیری در این باره به تعویق افتاده است.
اینکه گروهی از اعضای شورا موافق این تغییر نیستند جای خوشحالی است، شاید اینها خود یا پدرانشان شاگرد استاد قیصری بودهاند، زمانی که استاد در بندر ماهشهر معلم بودهاند.
هرکس که استاد را بشناسد از میزان علاقه استاد قیصری به زادگاهش آگاه است.
مقالات وی در معرفی فرهنگ بندرماهشهر در نشریات مختلف گویای این موضوع است. این مقالات امروز به برکت اینترنت به آسانی قابل دسترسی و مطالعه هستند. کافی است نام استاد را در گوگل جستجو کنید.
به آنهای که استاد را نمیشناسند توصیه میکنم فقط مقدمه ایشان را بر کتاب فرهنگ عامیانه ماهشهر مطالعه فرمایند.
با نقل واقعی عبرت آمیز از تاریخ ادبیات کهن سال فارسی اعرایضم را به پایان می رسانم، می گویند هنگامی که فردوسی شاهنامه را سروده به دربار محمود فرستاد خواجه حسن میمندی از روی دشمنی و بخل ذاتی که داشت مانع شد که محمود هدیه ای درخور شایسته مقام فردوسی به شاعر بدهد.
براساس این گزارش که در دهها کتاب آمده است، مردم افسانه های فراوانی در طعن و لعن میمندی ساختند.
این افسانه ها هم به صورت کتبی و هم شفاهی به نسلهای بعد منتقل شدند. امروزه از آن زمان بیش از هزار سال می گذرد اما هنوز در گوشه و کنار ایران و سایر سرزمین های فارسی زبان مانند افغانستان، تاجیکستان و برخی شهرهای ازبکستان مانند بخارا و سمرقند مردم آن حکایت ها را نقل میکنند و خواجه حسن میمندی را مورد طعن و لعن قرار میدهند.
در این افسانه ها در مقابل خواجه حسن میمندی از وزیر دیگری به نام فضل بن احمد اسفراینی به خوشنامی یاد میشود که همیشه از فردوسی حمایت میکرده است.
به اعضای محترم شورای مذکور برادرانه عرض میکنم به جای این مباحث زمینه چاپ و انتشار “تنگاره” را که حاصل دهها سال پژوهش استاد است از فراهم کنید و بگذارید آیندگان از شما همچون فضل بن احمد اسفراینی یاد کنند.